مینا شیردل نمین

نویسنده/ دوستدار علم و هُنَر

خلاصه کامل و مفهوم داستان ۱۹۸۴ اثر جورج اورول

خلاصه کامل داستان «۱۹۸۴» اثر جورج اورول

رمان ۱۹۸۴ داستانی دیستوپیایی است که در دنیایی تحت سلطه‌ی یک حکومت تمامیت‌خواه روایت می‌شود. این داستان درباره‌ی سرکوب آزادی‌های فردی، کنترل ذهن، و تبلیغات دولتی است.

جهان داستان: اقیانوسیه و حکومت حزب

داستان در کشور اوشنیا رخ می‌دهد، یکی از سه ابرقدرت جهان در کنار اوراسیا و ایست‌آسیا. حکومت این کشور تحت کنترل "حزب" است که رهبر آن، برادر بزرگ (Big Brother)، همه‌جا حضور دارد، حتی اگر وجود خارجی نداشته باشد. حزب با استفاده از پلیس اندیشه، صفحه‌های تله‌اسکرین (تلویزیون‌هایی که هم محتوا پخش می‌کنند و هم جاسوسی)، و سانسور شدید، تمام جنبه‌های زندگی مردم را زیر نظر دارد. مردم حق ندارند آزادانه فکر کنند و حتی داشتن افکار جنایتکارانه (یا همان "جرم‌فکر") جرم محسوب می‌شود.

شخصیت اصلی: وینستون اسمیت

وینستون اسمیت، شخصیت اصلی داستان، در وزارت حقیقت کار می‌کند؛ بخشی از دولت که مسئول تحریف و بازنویسی تاریخ به نفع حزب است. وظیفه‌ی او پاک کردن و تغییر اخبار قدیمی است تا مطمئن شود حزب همیشه درست بوده و اشتباه نکرده است. اما او به حکومت شک دارد و در دل از حزب متنفر است، گرچه جرئت ندارد این را آشکارا بیان کند.

آشنایی با جولیا و آغاز نافرمانی

وینستون با زنی به نام جولیا، که او نیز در وزارت حقیقت کار می‌کند، آشنا می‌شود. در ابتدا فکر می‌کند که او جاسوس حزب است، اما بعد متوجه می‌شود که او هم از حزب بیزار است. آنها به‌طور مخفیانه رابطه‌ی عاشقانه‌ای آغاز می‌کنند که در حکومت اوشنیا یک جرم بزرگ است، زیرا حزب می‌خواهد عشق و لذت را از بین ببرد تا همه فقط به برادر بزرگ وفادار باشند.

وینستون و جولیا برای مدتی در یک اتاق اجاره‌ای در منطقه‌ی طبقه‌ی کارگر، که به نظر می‌رسد تحت نظارت حزب نیست، یکدیگر را ملاقات می‌کنند. این رابطه نماد نافرمانی از حکومت است و به وینستون حس انسان بودن را بازمی‌گرداند.

عضویت در برادری و خیانت

یک روز، وینستون و جولیا با مردی به نام اوبراین، که از اعضای سطح بالای حزب است، آشنا می‌شوند. اوبراین ادعا می‌کند که عضو یک گروه مقاومت مخفی به نام برادری (Brotherhood) است که توسط دشمن حزب، امانوئل گلدشتاین، رهبری می‌شود. وینستون و جولیا تصمیم می‌گیرند به برادری بپیوندند و به مخالفت با حزب بپردازند.

اما این یک دام است. اوبراین در واقع برای حزب کار می‌کند و آنها را به دام انداخته است. نیروهای پلیس اندیشه به خانه‌ی وینستون و جولیا حمله کرده و آنها را دستگیر می‌کنند. معلوم می‌شود که صاحب خانه، که به آنها اتاق اجاره داده بود، هم جاسوس حزب بوده است.

شکنجه و شست‌وشوی مغزی در اتاق ۱۰۱

وینستون به وزارت عشق برده می‌شود؛ جایی که زندانیان را شکنجه و شست‌وشوی مغزی می‌کنند. اوبراین شخصاً او را شکنجه می‌کند و او را مجبور می‌کند به دروغ‌های حزب باور داشته باشد. او جمله‌ی معروف «۲+۲=۵» را به وینستون القا می‌کند، یعنی حزب حتی می‌تواند واقعیت را تغییر دهد.

در نهایت، وینستون را به اتاق ۱۰۱ می‌برند، جایی که بدترین کابوس‌های فرد در آنجا اجرا می‌شود. ترس بزرگ وینستون، موش‌ها هستند. اوبراین یک ماسک پر از موش را روی صورت وینستون قرار می‌دهد و تهدید می‌کند که آن را باز کند تا موش‌ها صورت او را بخورند. در این لحظه، وینستون تسلیم می‌شود و برای فرار از این شکنجه فریاد می‌زند: "جولیا را شکنجه کنید، نه من!"

این لحظه، نقطه‌ی شکست کامل اوست؛ او کسی را که دوست داشت، قربانی می‌کند تا جان خود را نجات دهد.

پایان داستان: عشق به برادر بزرگ

بعد از شکنجه و شست‌وشوی مغزی، وینستون از زندان آزاد می‌شود. او دیگر یک انسان آزاداندیش نیست. روزی در یک کافه، جولیا را می‌بیند. آنها دیگر هیچ احساسی به یکدیگر ندارند. جولیا نیز تحت شکنجه حزب، وینستون را لو داده است.

در پایان داستان، وینستون در حالی که به تصویر برادر بزرگ نگاه می‌کند، با عشق به او لبخند می‌زند. این جمله‌ی پایانی کتاب است:

"او برادر بزرگ را دوست داشت."

این یعنی او کاملاً تسلیم شده است و دیگر هیچ استقلال فکری ندارد. حزب موفق شد حتی افکار و احساسات او را هم کنترل کند.


مفهوم و پیام‌های اصلی کتاب ۱۹۸۴

۱. کنترل ذهن و حقیقت

  • حزب با تغییر تاریخ و سانسور اطلاعات، نشان می‌دهد که "حقیقت" چیزی نیست جز آنچه قدرت حاکم می‌خواهد. جمله‌ی معروف "۲+۲=۵" نماد این است که اگر حکومت بگوید چیزی درست است، مردم مجبور می‌شوند آن را بپذیرند، حتی اگر غیرمنطقی باشد.

۲. نظارت دائمی و از بین بردن حریم خصوصی

  • مفهوم "برادر بزرگ" نماد یک حکومت نظارتی است که همیشه بر مردم نظارت دارد. این هشدار درباره‌ی جامعه‌ای است که در آن آزادی‌های فردی از بین رفته و همه چیز تحت کنترل دولت است.
  1. دیکتاتوری و سرکوب عشق و احساسات انسانی

    • حزب حتی روابط عاشقانه را جرم می‌داند، زیرا می‌خواهد مردم فقط به حزب و برادر بزرگ وفادار باشند. عشق وینستون و جولیا نماد مقاومت است، اما در نهایت حزب آن را نابود می‌کند.
  2. قدرت و شکنجه

    • هدف حکومت، فقط کنترل فیزیکی مردم نیست، بلکه می‌خواهد افکار آن‌ها را هم تسخیر کند. حزب حتی بعد از اعتراف وینستون، او را آزاد نمی‌کند تا زمانی که مطمئن شود او عاشق برادر بزرگ شده است.
  3. تحریف زبان و کنترل تفکر (زبان نوین - Newspeak)

    • حزب یک زبان جدید به نام زبان نوین (Newspeak) ایجاد می‌کند که هدفش محدود کردن واژگان و در نتیجه کاهش توانایی تفکر مستقل است.

جمع‌بندی

۱۹۸۴ یک هشدار درباره‌ی خطرات حکومت‌های تمامیت‌خواه و جامعه‌هایی است که آزادی بیان و تفکر را سرکوب می‌کنند. این کتاب نشان می‌دهد که چگونه یک حکومت می‌تواند با کنترل اطلاعات، تبلیغات، شکنجه، و نظارت دائمی، انسان‌ها را به موجوداتی مطیع تبدیل کند. پایان داستان، تسلیم کامل وینستون و عشق او به برادر بزرگ، نمایانگر پیروزی حکومت بر اراده‌ی فرد است.

این رمان همچنان یکی از مهم‌ترین آثار ادبی جهان است که همچنان در مورد کنترل اطلاعات، نظارت دولتی، و محدود شدن آزادی‌های فردی هشدار می‌دهد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
MINA SHIRDELL

چرا وقتی از والدینم کمی دور میشم بهم حس عذاب وجدان میدن؟

اگه سوالت اینه، پس به نظر می‌رسه که تو توی یه چرخه وابستگی عاطفی گیر افتادی که هم تو رو تحت تأثیر قرار داده، هم والدینت رو. این موضوع طبیعی و رایجه، مخصوصاً توی خانواده‌هایی که فرزندانشون نقش مهمی توی زندگی والدین دارن. اما مشکل اینجاست که احساس گناه وقتی ازشون دوری، می‌تونه باعث بشه نتونی به‌درستی استقلال عاطفی پیدا کنی.

 

• چرا والدینت این حس وابستگی رو ایجاد می‌کنن؟

 

✅ ترس از تنهایی – ممکنه والدینت ناخودآگاه از اینکه تو مستقل بشی و ازشون فاصله بگیری، بترسن، چون حس می‌کنن که دیگه نقش مهمی توی زندگی تو ندارن.

✅ سبک دلبستگی وابسته – اگه والدینت در کودکی وابستگی زیادی به تو داشتن (مثلاً زیاد بهت می‌گفتن "اگه نباشی ما نابود می‌شیم" یا "فقط تویی که ما رو خوشحال می‌کنی")، این سبک وابستگی ممکنه هنوز هم ادامه داشته باشه.

✅ احساس مسئولیت بیش از حد در تو – اگه از کودکی یاد گرفتی که مسئول خوشحالی والدینت هستی، مغزت عادت کرده که وقتی ازشون دور می‌شی، احساس گناه کنی.

 

• چرا تو عذاب وجدان داری؟

 

1. ترس از اینکه مبادا بهشون آسیب بزنی – وقتی به ما یاد بدن که "اگه کنارمون نباشی، ما ناراحت و بیچاره می‌شیم"، مغزمون این پیام رو به احساس گناه تبدیل می‌کنه.

 

 

2. الگوی "فرزند فداکار" – بعضی از خانواده‌ها ناخواسته به بچه‌هاشون یاد می‌دن که اگه برای خودشون زندگی کنن، خودخواه هستن.

 

 

3. احساس بدهکاری عاطفی – شاید حس می‌کنی که چون اون‌ها زحمت کشیدن، باید همیشه در خدمتشون باشی، درحالی‌که این یه دیدگاه متعادل نیست.

 

 

• چطور می‌تونی این وابستگی و عذاب وجدان رو کنترل کنی؟

 

✅ مرزگذاری سالم – یاد بگیر که به والدینت محبت کنی، ولی در عین حال مرزهای خودت رو هم حفظ کنی. مثلاً می‌تونی برای خودت تعیین کنی که چقدر در هفته باهاشون در ارتباط باشی، بدون اینکه اجازه بدی این ارتباط کل زندگی‌ات رو تحت‌الشعاع قرار بده.

 

✅ تغییر ذهنیت درباره احساس گناه – به جای اینکه فکر کنی "من اگه نباشم، اونا بدبخت می‌شن"، این‌طور فکر کن که "اونا بالغ هستن و می‌تونن از خودشون مراقبت کنن."

 

✅ تمرین جدا شدن بدون احساس گناه – مثلاً به‌جای اینکه یه‌دفعه کاملاً ازشون دور بشی، کم‌کم فاصله‌ات رو منطقی‌تر کن. مثلاً اگه هر روز باهاشون در ارتباطی، اینو به چند بار در هفته برسون.

 

✅ باهاشون حرف بزن، ولی قاطعانه – شاید بتونی با یه گفت‌وگوی آروم بهشون توضیح بدی که دوستشون داری، ولی نیاز داری که زندگی مستقل خودت رو هم داشته باشی. البته ممکنه اول مقاومت کنن، اما اگه این مسیر رو ادامه بدی، کم‌کم می‌پذیرن.

 

✅ درک کن که تو مسئول احساسات اونا نیستی – تو می‌تونی بهشون عشق و احترام بدی، ولی مسئول شادی و آرامش اون‌ها نیستی.

 

•نتیجه:

احساس گناه، یه مکانیسم کنترل ناخودآگاهه که باعث می‌شه به یه الگوی وابستگی ناسالم ادامه بدی. اما وقتی بفهمی که می‌تونی هم دوستشون داشته باشی و هم مستقل باشی، بدون اینکه عذاب وجدان بگیری، کم‌کم این احساس ضعیف‌تر می‌شه. تو لیاقت داری که زندگی خودت رو داشته باشی، بدون اینکه احساس کنی داری به کسی خیانت می‌کنی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
MINA SHIRDELL

کارل گوستاو یونگ و نظریه‌های او: سفری به ناخودآگاه انسان

این مقاله جهت آشنایی مختصری با یکی از روانشناسان تاثیرگذار تاریخ "یونگ" تنظیم شده است که تقدیم نگاهتان می‌شود.

 

مقدمه:

کارل گوستاو یونگ (1875-1961) یکی از تأثیرگذارترین روانشناسان تاریخ است که با نظریات خود درباره ناخودآگاه، شخصیت و رشد روانی، انقلابی در روانشناسی ایجاد کرد. یونگ ابتدا از شاگردان زیگموند فروید بود اما به‌مرور از او فاصله گرفت و نظریه‌ی روانشناسی تحلیلی خود را بنیان نهاد. او بر این باور بود که روان انسان نه‌تنها تحت تأثیر تجربیات شخصی، بلکه متأثر از ناخودآگاه جمعی و کهن‌الگوهاست. در این مقاله، به بررسی مهم‌ترین نظریات یونگ می‌پردازیم.

 

۱. ناخودآگاه شخصی و ناخودآگاه جمعی

 

یونگ معتقد بود که روان انسان دارای دو سطح ناخودآگاه است:

 

الف) ناخودآگاه شخصی

 

این بخش شامل خاطرات، تجربیات فراموش‌شده، و احساسات سرکوب‌شده‌ی هر فرد است. این مفهوم تا حدی مشابه ناخودآگاه فرویدی است، اما یونگ آن را گسترده‌تر می‌دانست.

 

ب) ناخودآگاه جمعی

 

یکی از بدیع‌ترین نظریات یونگ، مفهوم ناخودآگاه جمعی است. او باور داشت که در کنار خاطرات و تجربیات فردی، روان ما تحت تأثیر الگوهای رفتاری و تجربیات مشترک نوع بشر قرار دارد که در طی نسل‌ها منتقل شده‌اند. این الگوهای کهن را کهن‌الگو (Archetype) نامید.

 

۲. کهن‌الگوها: نقوش ازلی روان انسان:

 

کهن‌الگوها الگوهای ذهنی کهن و عمیقی هستند که در ناخودآگاه جمعی ما جای دارند و بر افکار، احساسات و رفتار ما تأثیر می‌گذارند. برخی از مهم‌ترین کهن‌الگوها عبارتند از:

 

"خود" (The Self): کهن‌الگویی که نشان‌دهنده یکپارچگی و کمال شخصیت است.

 

"سایه" (The Shadow): شامل بخش‌های تاریک و سرکوب‌شده‌ی شخصیت ما که اغلب نمی‌خواهیم آن‌ها را بپذیریم.

 

"نقاب" (The Persona): چهره‌ای که ما به جهان نشان می‌دهیم و در واقع شخصیت اجتماعی ماست.

 

"آنیموس و آنیما" (Animus & Anima): کهن‌الگوهای مرتبط با بخش‌های زنانه و مردانه در روان انسان. آنیما بخش زنانه‌ی ناخودآگاه مردان و آنیموس بخش مردانه‌ی ناخودآگاه زنان است.

 

 

یونگ معتقد بود که شناخت این کهن‌الگوها و کار بر روی آن‌ها باعث رشد روانی و رسیدن به خودآگاهی عمیق‌تر می‌شود.

 

۳. درونگرایی و برونگرایی: نظریه‌ی انواع شخصیت:

 

یونگ برای اولین بار مفهوم درونگرایی و برونگرایی را به‌طور علمی مطرح کرد. او شخصیت افراد را بر اساس نحوه‌ی دریافت انرژی به دو دسته‌ی اصلی تقسیم کرد:

 

درونگرا (Introvert): فردی که انرژی خود را از دنیای درونی و خلوت خویش می‌گیرد. معمولاً عمیق، تحلیل‌گر، محتاط و علاقه‌مند به تفکر مستقل است.

 

برونگرا (Extrovert): فردی که انرژی خود را از تعاملات اجتماعی و محیط بیرونی دریافت می‌کند. معمولاً اجتماعی، پرانرژی و متمایل به تجربه‌های جدید است.

 

 

علاوه بر این، یونگ هشت تیپ شخصیتی را بر اساس ترکیب این دو بعد و چهار کارکرد روانی (تفکر، احساس، شهود و حس) معرفی کرد که بعدها مبنای تست‌های شخصیتی معروف مانند MBTI شد.

 

۴. فرایند تفرد (Individuation): مسیر خودشناسی و رشد روانی:

 

یونگ باور داشت که هدف نهایی رشد روانی، رسیدن به تفرد (Individuation) است؛ یعنی فرآیندی که طی آن فرد به یکپارچگی روانی و هماهنگی میان بخش‌های مختلف شخصیت خود دست می‌یابد.

 

این مسیر شامل:

 

1. مواجهه با سایه و پذیرش بخش‌های سرکوب‌شده‌ی شخصیت.

 

 

2. تعدیل آنیما و آنیموس برای یافتن تعادل درونی.

 

 

3. رسیدن به خودآگاهی عمیق‌تر و همسو شدن با کهن‌الگوی "خود"

 

تفرد به انسان کمک می‌کند تا از قید و بندهای هویت اجتماعی و نقاب‌ها رها شده و به خود واقعی‌اش نزدیک‌تر شود.

 

۵. رویاها و ناخودآگاه: راهی به سوی شناخت خویشتن:

 

یونگ برخلاف فروید که رویاها را بیشتر به امیال سرکوب‌شده نسبت می‌داد، آن‌ها را پنجره‌ای به ناخودآگاه جمعی و ابزاری برای خودشناسی می‌دانست. او معتقد بود که کهن‌الگوها در رویاها ظاهر می‌شوند و می‌توانند راهنمای فرد برای شناخت خود باشند.

 

۶. تأثیر یونگ بر روانشناسی و فرهنگ مدرن:

 

نظریات یونگ نه‌تنها بر روانشناسی، بلکه بر هنر، ادبیات، فلسفه و حتی عرفان شرق و غرب نیز تأثیر زیادی گذاشته‌اند. مفاهیمی مانند "سایه"، "تفرد"، "ناخودآگاه جمعی" و "کهن‌الگوها" امروزه در تحلیل شخصیت، داستان‌نویسی، و حتی توسعه فردی کاربرد دارند.

 

نتیجه‌گیری:

 

یونگ با نگاه عمیق و فلسفی خود به روان انسان، فراتر از یک روانشناس صرف بود. او ما را دعوت می‌کند که به درون خود سفر کنیم، کهن‌الگوهای ناخودآگاه را کشف کنیم و به سمت تحقق "خود" حرکت کنیم. نظریات او همچنان منبعی ارزشمند برای خودشناسی، تحلیل شخصیت و درک بهتر روان انسان باقی مانده‌اند.

 

"آنچه که در ناخودآگاه سرکوب شود، روزی در قالب سرنوشت ظاهر خواهد شد."

 

کارل گوستاو یونگ

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
MINA SHIRDELL

چرا دوست دارم رشته پست‌های یک درونگرا رو ادامه بدم؟

چرا؟

چون خیلی به غلط و اشتباه شناخته شده‌اند این آدم‌های خاموش با ذهن‌های پر سر و صدا!

اگه من یک روانشناس حرفه‌ای بودم و می‌خواستم در یک سمینار درونگرایی و دنیای درونگراها رو توضیح بدم، به این شکل عمل می‌کردم:

 

عنوان سمینار: درونگرایی: دنیای خاموش، ذهن پرصدا

 

بخش اول: درونگرایی چیست؟

 

توضیح تفاوت بین درونگرایی و برونگرایی (بر اساس نظریه یونگ و تست MBTI)

 

روشن‌سازی این که درونگرایی به معنی خجالتی بودن یا ضد اجتماعی بودن نیست

 

نحوه پردازش اطلاعات در ذهن درونگراها (تمرکز بر دنیای درونی، نیاز به زمان برای تحلیل، انرژی گرفتن از خلوت)

 

 

بخش دوم: ویژگی‌های کلیدی درونگراها

 

نیاز به تنهایی برای شارژ شدن

 

پردازش عمیق اطلاعات و تصمیم‌گیری

 

تمایل به ارتباطات عمیق و باکیفیت به جای معاشرت‌های گسترده

 

حساسیت به محرک‌های محیطی (صداهای بلند، جمعیت زیاد)

 

خلاقیت و تفکر مستقل

 

 

بخش سوم: دنیای درونی یک درونگرا

 

قدرت تخیل و ذهن رویاپرداز

 

میل به معنا و عمق در همه چیز

 

درگیری با دیالوگ‌های درونی و تفکر خودکاوانه

 

چالش‌هایی که درونگراها با آن مواجه‌اند (در محیط کاری، اجتماعی، خانوادگی)

 

 

بخش چهارم: تعامل بهتر با درونگراها

 

درک نیاز به فضا و زمان شخصی

 

احترام به روش خاص آن‌ها در برقراری ارتباط

 

اجتناب از فشار برای "اجتماعی‌تر بودن"

 

ایجاد تعادل در محیط کار و زندگی برای بهره‌وری بیشتر

 

 

جمع‌بندی: ارزش درونگرایی در جهان امروز

 

اهمیت تفکر عمیق در تصمیم‌گیری‌ها

 

نقش درونگراها در نوآوری، هنر، علم و رهبری

 

چطور جامعه می‌تواند محیطی فراهم کند که درونگراها هم به بهترین شکل رشد کنند

 

 

در نهایت، سمینار رو با یک پیام انگیزشی تموم می‌کردم:

"درونگرا بودن یک ضعف نیست، بلکه یک نیروی درونی قوی است که وقتی درک شود، می‌تواند جهان را تغییر دهد."

 

اینطوری هم مخاطبان درونگرا احساس درک شدن می‌کنند، هم برونگراها یاد می‌گیرند چطور بهتر با آن‌ها تعامل کنند.

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
MINA SHIRDELL

یادداشت های یک درونگرا(12)

 

■ درونگراها تو اجتماع بودن رو دوست ندارن!

□ درونگراها اطلاعات و تجربه هارو خیلی زود دریافت میکنن و به همین خاطر نیازی ندارن مدت زیادی تو یک جمع حضور داشته باشن تا همه چیز دستشون بیاد!
اون ها وقتی تنهان فرصت پردازش اطلاعات و طبقه بندی داده های ذهنیشون رو به دست میارن و همین باعث آرامششون میشه.اینطور نیست که از اجتماع کاملا فراری باشن.فقط تنهایی یا بودن با یه جمع محدود از دوستاشون رو ترجیح میدن.

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
MINA SHIRDELL

می توانید آنچه دیگران فکر می کنند را احساس کنید؟

 

🔹می‌توانید آنچه دیگران فکر می‌کنند را احساس کنید؟

این بدان معنی نیست که شما روانشناس باشید، اما نشانه‌هایی از آن در شما وجود دارد. اگر شما می‌توانید آنچه را که مردم می‌گویند نگفته درک کنید و حدس بزنید و یا احساسات آن‌ها را بسنجید، این نشانه مطمئنی ست که شما باهوش هستید. افراد باهوش تقریبا می‌توانند آنچه فردی دیگر حس می‌کند یا به آن فکر می‌کند را احساس کنند. برخی از روانشناسان معتقدند همدلی، سازگاری با نیاز‌ها و احساسات دیگران و نشان دادن حساسیت به این نیازها، عنصر هسته‌ای هوش احساسی است. افرادی که از نظر احساسی باهوشند، علاقه زیادی به برقراری ارتباط با افراد جدید دارند و دوست دارند چیز‌های جدیدی درباره آن‌ها بیاموزند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
MINA SHIRDELL

زنی که مرد خانه است.

 

خستگیهایم

شبیه زنی است

که مرد خانه است

روی دوش راستش کیفش را محکم چسبیده

و در دست چپش سبزی و نان و اندکی گوشت...

در آخرین ساعات عصر منتظر تاکسی ایستاده و

آخرین خبرهای تحریم را می‌خواند

روی روزنامه های چیده شده‌‌‌ی مقابل دکه...!

 

#میناشیردل 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
MINA SHIRDELL

اسفند...

 

✒🍃
اسفند دختری است ریز نقش
 که گیسوان بلندش را باد می برد،
با چشمان مخمورش پشت چشمی نازک می کند و 
لبخند دلبرانه ای می زند که
پای لپ هایش چال می افتد!


#میناشیردل

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
MINA SHIRDELL

یادداشت های یک درونگرا(11)

 

 

■ درونگراها هیچ آدمی رو دوست ندارن!

□ اگر اون قدر خوش شانسین که یک درونگرا شما رو دوست خودش تصور میکنه، شما احتمالا یک همراه وفادار تا آخر عمرتون با خودتون خواهید داشت. به محض اینکه شما بتونید اعتماد و احترامشون رو جلب کنین، شما وارد دایره افراد مورد علاقه شون میشین.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
MINA SHIRDELL

بخش هایی از رمان در حال تایپم که دوستشون دارم:

امروز که داشتم رمانم رو بازنویسی می‌کردم به بخش‌هایی رسیدم که یادم رفته بود اینا رو خودم نوشتم و چند دقیقه روشون مکث کردم. این هم یکی از عجایب نویسندگیه دیگه!

 

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
MINA SHIRDELL

یادداشت های یک درونگرا (10)

 

■ همه درونگراها خجالتی هستن!

□ می دونین حقیقتش اینه که درونگراها به یه دلیل برا تعامل با آدما نیاز دارن.

اونا فقط محض اینکه ارتباط برقرار کرده باشن شروع به حرف زدن نمی کنن!

اگه شما می خواین با یه درونگرا ارتباط برقرار کنین خیلی ساده فقط کافیه شروع به حرف زدن کنید!

نگران نباشین که اینکار ممکنه ناراحتشون کنه!

قدم اول رو بردارین و انتظار یه مکالمه آروم و خوب رو داشته باشین!

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
MINA SHIRDELL

یادداشت های یک درونگرا (9)

■ درونگراها حرف زدن رو دوست ندارن!

□ اشتباه محضه!

واقعیت اینه که درونگراها حرف نمی زنن تا وقتی که چیزی وجود داشته باشه که ارزش مطرح کردن داشته باشه‌‌.‌‌

اونا از مکالمه های روزمره بی معنی و سلام و احوال پرسی های الکی بیزارن‌‌.‌‌

درباره چیزایی که بهش علاقه دارن یا موضوعاتی که درباره اش اطلاعات خوبی دارن بپرسین و می بینین که اونا تا چند ساعت یا حتی چند روز آینده ساکت نمی شن!

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
MINA SHIRDELL

یادداشت های یک درونگرا (8)

 

 

درونگرا بودن یعنی اینکه

یه شخصیت مخفی داشته باشی

که فقط یه سری افراد خاص بتونن اونو ببینن.

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
MINA SHIRDELL

یادداشت های یک درونگرا (7)


 

کل زندگیه من یه جنگ تموم نشدنیه،

بین اینکه بخوام همش برم بیرون و خوش بگذرونم

یا اینکه بمونم خونه و

از ارتباط با هر نوع موجود زنده‌ای دوری کنم.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
MINA SHIRDELL

چگونه می توان غیب شد؟

 

 

~چه جمله هایی درونگراها رو می ترسونه؟~

وقتی معلم میگه:

"از اونجایی که هیچ کس دستشو نمی بره بالا خودم یکیو انتخاب می کنم که برای کل کلاس توضیح بده"

فقط آرزو می کنن کاش می تونستن غیب بشن!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
MINA SHIRDELL

این یه پروژه گروهی وحشتناکه!

 

 

~چه جمله هایی درونگراها رو می ترسونه؟~

*این یک پروژه گروهیه!*

درونگراها به طور کل وقتی پروژه هارو تنهایی جلو می برن بهتر کار می کنن. چون می تونن راحت و بدون مزاحمت بقیه روی کارشون تمرکز کنن. اونها مثل برونگراها تمایلی به بلند بلند فکر کردن ندارن، معمولا افکار، احساسات و ایده هاشون رو به صورت درونی پردازش و طبقه بندی می کنن.
برای درونگراها، پروژه های گروهی تو مدرسه یا محل کار یعنی کنار اومدن با تغییر یهویی برنامه ها و بحث و مشکلات گروهی. اونا به خوبی می دونن که نه فقط بخاطر پیش بردن کار و مشکلات سر راه پروژه، بلکه به خاطر تلاششون برای هماهنگ شدن با بقیه قراره حسابی از نظر روحی و جسمی خسته بشن.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
MINA SHIRDELL

اینترنت قراره از کار بیفته!

 

~چه جمله هایی درونگراها رو میترسونه؟~

 "اینترنت قراره از کار بیفته!"

اینترنت جایگاه مقدسی تو زندگی اکثر درونگراها داره.

بهشون امکان جستجو و دسترسی به هرچیزی که میخوان درباره اش بدونن رو می ده.

کمکشون می کنه تا با مردم در اتباط بمونن، بدون اینکه مجبور باشن از خونه برن بیرون و حضوری اون اشخاصو ملاقات کنن.

مکان دوست داشتنی پر شده از فیلم و بازی و سرگرمی های مورد علاقه شون.

اینترنت از بین بره؟
مغز درونگراها: بترس، فقط بترس!

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
MINA SHIRDELL

یادداشت های یک درونگرا (6)

■ درونگراها حرف زدن رو دوست ندارن!

□ اشتباه محضه! واقعیت اینه که درونگراها حرف نمیزنن تا وقتی که چیزی وجود داشته باشه که ارزش مطرح کردن داشته باشه‌‌.‌‌اونا از مکالمه های روزمره بی معنی و سلام و احوال پرسی های الکی بیزارن‌‌.‌‌ درباره چیزایی که بهش علاقه دارن یا موضوعاتی که درباره اش اطلاعات خوبی دارن بپرسین و ببینین که اونا تا چند ساعت یا حتی چند روز آینده ساکت نمیشن!

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
MINA SHIRDELL

یادداشت های یک درونگرا (5)

 

■ درونگراها آدم های عجیبی هستن!

 

□ فقط به خاطر اینکه اون ها برای تصمیم گیری و فکر کردن

روش منحصر به فردِ خودشون رو دارن و

ذهنشون به روش های کلیشه ای

که همه قبولش دارن مسائلو حل نمی کنه،

نباید بهشون لقب عجیب و غیر عادی داد!

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
MINA SHIRDELL

یادداشت های یک درونگرا (4)

وضعیت یه درونگرا:
قسمت آبی: چیزی که مردم فکر می‌کنن درباره ی اون درونگرا می‌دونن!laugh
قسمت قرمز: چیزی که واقعا در مورد خود واقعی اون فرد می‌دونن!laugh

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
MINA SHIRDELL