زمان زیادی گذشت تا فهمیدم،
مفهوم شادی برای من
متفاوت تر از آن چه هست که
آدم های اطرافم از من میخواهند!
من آدم مهمانیهای شلوغ و اکیپهای پرشور مختلط نبودم،
من آدم عاشقیهای بیپروا و روزهای شلوغ جوانی نبودم،
من همیشه آن قدر ساده بودم که
سادگیم موجب دلزدگی آدمها میشد.
عجیب بودم و غیر قابل درک!
آخر کدام آدمی با چند صفحه کتاب و
یک فنجان چای یا قهوه
و قسمت جدید سریالش
خوشحال میشود؟
چه قدر عجیب...
نه؟!